مهدي شکيبائي: ميان اقدام جنبش حماس در پاکسازي غزه از وجود برخي عوامل منتسب به فتح در چارچوب طرح امنيتي دولت وحدت ملي و اقدام ابومازن در انحلال دولت وحدت ملي توافق شده در مکه مکرمه مي بايست تمايز و تفاوت اصولي قايل شد.
اقدام حماس در يکدست سازي نيروهاي امنيتي تحت نظارت وزارت کشور در چارچوب طرح امنيتي اي صورت گرفته است که ميان اسماعيل هنيه نخست وزير از يک سو و ابومازن رييس تشکيلات خودگردان فلسطين از سوي ديگر توافق شده بود. لذا در چارچوب اين طرح حماس با شناسايي برخي عوامل که به نوعي در مسير برقراري ثبات در نوارغزه اخلال مي کردند اقدام به دستگيري آنان نمود.اين اقدام حماس در چارچوب شعارهاي انتخاباتي اين جنبش مقاومت مبني بر مقابله با فساد مالي و اخلاقي و ايجاد ثبات و امنيت براي شهروندان فلسطيني ارزيابي مي شود. بويژه اينکه با حضور کيت دايتون فرستاده امنيتي آمريکا به نوار غزه در ماههاي گذشته وضعيت اين منطقه با درگيري هاي داخلي ميان طرفداران فتح و حماس وارد مرحله خطرناکي شده بود.
بسط حاکميت دولت وحدت ملي در نوار غزه که با پاکسازي برخي سرويسهاي خودسر امنيتي منتسب به فتح محقق شد در نگاه نخست به يک دوره “برادر کشي” هدايت شده از سوي عوامل خارجي تحولات فلسطين پايان داد و دست کم نوار غزه که پس از خروج نظاميان اسراييلي از اين منطقه و تخليه شهرکهاي يهودي نشين در 15 اگوست 2005 صحنه نزاع داخلي و دستمايه دخالت اسراييل و بازيگران منطقه اي و بين المللي در امور فلسطين شده بود، به يک ثبات مطلوب از اين حيث رسيد. نزاعي که بيش از “اسراييل” براي وحدت گروههاي فلسطيني خطرناک بود.
اما روي دوم تحولات غزه که بيشتر مورد توجه محافل سياسي و کارشناسي منطقه و بين الملل قرار گرفت اقدامي بود که ابومازن رييس تشکيلات خودگردان فلسطين در انحلال دولت وحدت ملي توافق شده در نشست مکه صورت داد. اعلام انحلال دولت وحدت ملي، اعلام حالت فوق العاده واعلام تشکيل دولت اضطراري به رياست ابومازن اقداماتي است که بيش از آنکه در خدمت به منافع جنبش فتح و طيف همفکر اين جنبش باشد بدون شک در اهداف بازيگران منطقه اي نظير مصر و بين المللي نظير آمريکا تعريف شده است.به اين معني که:
نخست؛ با خروج وزراي فتح ازدولت وحدت ملي که احتمالا نخستين گام فتح در همسويي با فرمان ابومازن خواهد بود، مشروعيت دولت وحدت ملي به رياست حماس مورد ترديد قرارخواهد گرفت، نتيجه اي که جريان حاکم در مصر بيش از همه از آن خرسند مي شود. پيروزي “حکومت داري” حماس به عنوان نماينده جريان اسلامي (سني) منطقه خطر بسيار بزرگي براي جريان حاکم در مصر و ديگر نظامهاي غير دمکراتيک منطقه تعريف شده است. بنابراين شکست الگوي حکومتي حماس بيش از هرکشوري جريان حاکم در مصر را از کابوس نفوذ اخوان المسلمين در افکار عمومي اين کشور رهايي خواهد بخشيد. خصوصا اينکه فضاي کنوني انتخابات در مصر عليه جريان حاکم و به نفع جريان اسلامي اخوان المسلمين است. ضمن آنکه نفس شکست دولت وحدت ملي فلسطين رقابت ميان عربستان سعودي و مصر را براي رهبري جهان عرب به حالت تعادل خواهد رساند. رقابتي که اخيرا پس از نقشي که واشنگتن در مکه به عربستان سپرد به نفع رياض سنگيني مي کرد.
دوم؛ خروج عامدانه جنبش فتح از صحنه تصميم گيريهاي غزه به بهانه حمله اعضاي حماس به مقر اين جنبش در نوار غزه، فرصتي را براي بازيگران خارجي تحولات فلسطين در پرونده هايي نظير تفکيک نوار غزه و کرانه باختري از يکديگر در چارچوب طرح کنفدرالي فلسطين (پيشنهادي از سوي آمريکا به زبان شاه اردن) ، تشکيل دولت فلسطيني به رياست فتح در کرانه باختري، واگذاري غزه به سازمانهاي بين المللي و استقرار نيروهاي ائتلاف بين المللي در مرز ميان مصر و نوار غزه ايجاد خواهد کرد.
حضور نيروهاي ناظر بين المللي در نوار غزه مطلوب نظرآمريکا، رژيم صهيونيستي و مصر خواهد بود.در اين معادله ضمن آنکه اسراييل و آمريکا با حضور اين نيروها (شبيه استقرار نيروهاي يونيفل در لبنان) از صدمات امنيتي ناشي از شليک موشکهاي استراتژيک گروههاي فلسطيني به عمق رژيم تل آويو خواهند کاست همزمان نيزاز طريق تعامل مثبت با جريان سازش در کرانه باختري به رهبري فتح بر القاي اين تفکر که” زندگي با حماس” نتيجه “سختي معيشت” خواهد بود بار رواني عليه اين جنبش مقاومت را افزايش مي دهند.
سوم؛ چنانچه بپذيريم اقدام ابومازن در انحلال دولت وحدت ملي فلسطين سناريويي از سوي آمريکا براي تحقق اهداف معلوم اين کشور در فلسطين است بايد آن را در چارچوب سياستهاي آمريکا در کل منطقه از جمله تحولات لبنان، سوريه ، عراق و حتي ايران ارزيابي کرد. به اين معني که آمريکا همچنان تلاش دارد تا جريانهاي مقاومت در منطقه را با منافع خود همسو سازد. جريانهايي که عبدالله دوم از آن به عنوان “هلال شيعي”نام برد و واشنگتن از اين هلال به عنوان جريانهاي مخاف منافع خود در منطقه تعريف مي کند.
در تغيير معادله تحميل شده بالا متغيرهايي وجود دارد که حماس با توسل به آن از اين مرحله گذرخواهد کرد:
1- حماس در شرايط جديد بيش از ” حکومت داري” بر “مقاومت مسلحانه” تاکيد کند و از ابزار تعيين کننده اي چون انجام”عمليات شهادت طلبانه” در عمق استراتژيک اسراييل به عنوان اولويت نخست استفاده نمايد.
2- نزديکي با جنبش جهاد اسلامي به عنوان سومين گروه تاثير گذار در معادلات فلسطين حاشيه امن تري براي حماس مهيا خواهد نمود.
3- حماس درارائه تعريف جديدي از همپيمانان منطقه اي اش بکوشد و از پتانسيل موجود در جهان اسلام به نحو مطلوب به نفع خود بهره گيرد که البته اين امر نيازمند تحرک متقابل جهان اسلام بويژه جمهوري اسلامي ايران در قبال شرايط جديد اين جنبش خواهد بود.