هر جامعه ای «مساله» های خودش را دارد و هیچ جامعه ای بی مساله نیست. آنچه مهم است نوع برخورد آن جامعه با مسایل است. نخستین قدم در حل مسایل یک جامعه نیز پذیرش مساله بودن آنهاست.
هر چند امروزه برخی جامعه شناسان از «برساخته» بودن واقعیت اجتماعی و لاجرم «برساخته» شدن مسایل اجتماعی سخن می گویند، به این معنی که آنچه «مساله» تلقی می شود تابعی از خواست قدرت گروه ها و جریان های اجتماعی قدرتمند در یک جامعه است و این طبقات قدرتمند اجتماعی اند که تعیین می کنند چه چیزی مساله و چه چیزی مساله نیست. اما افراط در این بینش باعث حذف «واقعیت» ها از عرصه جامعه و نوعی هرج و مرج «معرفتی» می شود. برساختن و پروردن یک مساله یک چیز است و واقعیتهایی که باعث ظهور و پیدایی مسایل می شوند چیز دیگر.
هر موضوعی را نمی توان تبدیل به «مساله» کرد و هر مساله ای از پشتوانه و ظرفیت های لازم موجود در واقعیت بهره می برد و گرنه مورد پذیرش بین الاذهانی قرار نمی گیرد.
با این مقدمات باید پرسید خودسوزی دختر جوان موسوم به دخترآبی آیا یک «مساله» اجتماعی در جامعه ماست؟! پاسخ یقینا مثبت است. نیمی از جمعیت کشور را زنان تشکیل می دهند که سنتیترین آن ها نیز نسبت به پدران و مادران خود دارای سلایق و بعضا باورهای مختلفی هستند. نمی شود به آن ها سلایق و باورهای اجتماعی گذشته را تحمیل کرد. عرف ها تغییر می کنند. این واقعیتی است که در بزرگترین رسانه رسمی در کشور نیز که حساسیت های مضاعفی درباره آن اعمال می شود محل اعتناست. مقایسه کنید نحوه پوشش مجریان و بازیگران و نحوه سخن گفتن آن ها و فرم و محتوای تولیدات آن را با گذشته همین رسانه معظم.
اما آیا خودسوزی یا فوت دختر جوان علاقمند به فوتبال یک مساله سیاسی است؟! پاسخ یقینا منفی است. هر چند ارادهها و سلایق مختلفی در حاکمیت سیاسی کشور نسبت به این موضوع روی خوشی نشان نمی دهد و با معیارها و عرف های گذشته به این موضوعات می نگرند اما حاکمیت فقط در این سلیقه ها خلاصه نمی شود و در همین حاکمیت سیاسی، زنان برای رفتن به تماشای اغلب مسابقات ورزشی و انجام سایر فعالیت های اجتماعی که در گذشته همین جامعه از لحاظ عرفی یا حتی شرعی محدودیت درباره آن ها وجود داشت منعی ندارند. بنابراین تسری دادن این منع های محدود ( که آن هم محل بحث است و بر خلاف تصویری که ماهی گیران سیاسی داخلی و خارجی از اوضاع ایران نشان می دهند به زودی با طرح درست مساله، قابل رفع است) به همه حوزه های اجتماعی و تصویرسازی غیرواقعی از این مسایل چیزی جز فرصت طلبی سیاسی نیست و اساسا همین فرصت طلبی هاست که از این مساله های اجتماعیِ مساله های سیاسی زودگذر می سازد و مانع طرح درست آن ها می شود.
حجاب و ورزشگاه رفتن زنان و مسایل اجتماعی دیگری از این قبیل هر چند مانند هر پدیده دیگر اجتماعی محل نزاع های سیاسی قرار می گیرد اما به هیچ وجه ماهيت آن ها در حوزه سیاست و قدرت تعريف نمي شود. ارادههای صرفا سیاسی در معناي متعارف سياست، ناتوان از تشخيص، طرح و حل مسایل اجتماعی اند.
نه آن ارادههایی که در عرصه حاکمیت سیاسی خواهان تحمیل عرفهای گذشته اجتماعی به زنان هستند ( اگر چنین ارادهای معیار باشد تمامی زنان جامعه باید به خانه هایشان بازگردند!) و نه ارادههای سیاسی که از هر فرصتی برای بهره برداری سیاسی از این مسایل اجتماعی استفاده میکنند هیچکدام خدمتی به حل آن ها نمی کنند سهل است خودشان بخشی از مشکل هستند!
این مشکل را شاید بتوان تحت عنوان فقدان عقلانیت و تدبیر در اداره امور شناسایی کرد. مشکلی که بر اساس آن مسایل مختلف اجتماعی نه فرصت طرح درست را می یابند و نه مجال گفتوگوی موثر و راه گشا را. به محض طرح مسایلی از این دست دهانهای باز سیاست در داخل و خارج آن ها را می بلعند و در دستگاه گوارش خود هضم می کنند. در یک سوی این ماجرا هر مساله خرد و كلان اجتماعی را «دشمناني» بدخواه، برای بدنامی”نظام” طراحی کرده اند و در سوی دیگر «رژیم» ایران قرار دارد که دشمن زنان است!
حتی برخی جریان سیاسی داخلی نیز نمی توانند از منافع زودگذر چنین فرصت هایی برای موقعیت هایی سیاسی خود چشم پوشی کنند. در حالی که باید پاسخگوی مسوولیت های خود در گذشته و حال درباره حل مسایل مختلف دیگری نیز باشند مسایلی که بسیار بزرگتر و مهم تر از استادیوم رفتن زنان است و حل آنان برای خود زنان نیز در اولویت است با آویختن به این ریسمان کهنه دنبال احیای موقعیت از دست رفته خویشند. این جریانهای سیاسی به مردم نمی گویند که برای همین دختر جوان فوت شده که علیرغم داشتن دو مدرک تحصلی کاربردی ( زبان و کامپیوتر) بیکار بود وهزاران هزار زن جوان دیگر چه کرده اند که حال اینطور دلسوزانه خواهان ورزشگاه رفتن آنان شده اند؟!
این قبیل فرصت طلبیها مسایل بزرگ اجتماعی را خواسته یا ناخواسته به مسایل کوچک تنزل می دهد سپس همان مسایل کوچکتر را به پروژههای مبتذل سیاسی تبدیل میکند و نهایتا با همین پروژه های سیاسی مبتذل نیروی اجتماعی توده ای و موسمی برای خود بسیج میکند.