ژئو پلتيک جديد منطقه

  چاپ   27 , تیر , 1386 ساعت 4:05 ب.ظ  

مهدي شکيبائي: اندکی پس از پایان جنگ سی و سه روزه “اسراییل” علیه لبنان در تابستان سال 2006 و زمانی که رسانه های جمعی بواسطه ماهیت ژورنالیستی خود سرگرم تعیین طرف پیروز این جنگ بودند اخباری امنیتی به نقل از منابع آگاه در واشنگتن منتشر شد که مضمون آن بر ” بروز ناامنی ها در خاورمیانه سال 2007 ” دلالت داشت.


نفس این خبر از یک سو بر این نکته تاکید داشت که آمریکا و اسراییل قطعا پیروز میدان نبرد تابستان گذشته نبودند و از سوی دیگر موید این نکته بود که آنان برای تغییر معادلات بوجود آمده در منطقه ناشی از شکست اسراییل، برای سال 2007 میلادی دست به ماجراجویی هایی خواهند زد.
در خبر منقول از منابع آگاه در واشنگتن ایجاد آشوب و خرابکاری در کشورهای منطقه نظیر عراق، فلسطین، لبنان و ایران در سال 2007 وعده داده شده بود هرچند که رسانه های گروهی بی اعتنا به فحوای خبر به سادگی از کنار آن گذشتند.
واقعیت اینکه پیروزی حزب الله لبنان در برابر ارتش اسراییل در جنگ 33 روزه تغییراتی را علیه جریان همسو با غرب و به نفع جریان مقاومت موجب شده بود.
در این معادله موقعیت جریانهای مخالف منافع آمریکا در منطقه تقویت و مواضع جریانهای سازشکار یا به تعبیر آمریکاییان “میانه روها” تضعیف شده بود.ضمن انکه شکست اسراییل به دست حزب الله عملا به نقش چندین ساله این رژیم در تامین منافع واشنگتن پایان داد و ظهور قدرت جدیدی را در منطقه نوید داد که این قدرت برخلاف عادت هم پیمان آمریکا و غرب نبود.
با ظهور این قدرت منطقه ای جدید منافع آمریکا بیش و پیش از هرزمان دیگری در معرض تهدید واقع شد.واشنگتن عادت داشت هر زمان در منطقه خاورمیانه تهدیدی را متوجه منافع خود می دید با “پتک اسراییل” به رفع ان اقدام می کرد.جنگ ژوئن 1967 میان اعراب و اسراییل نمونه مصداق بارز این مدعاست. به این معنی که در آن زمان ظهور پدیده ای به نام “ناسیونالیسم عربی” به رهبری جمال عبدالناصر رییس جمهور فقید مصر خطری ریشه ای علیه منافع آمریکا تعبیر شد و لذا اسراییل عازم جنگی فراگیر با ارتش های سه کشور عربی شد.در این جنگ تل آویو به کمک آمریکا، انگلیس و فرانسه تنها در عرض سه روز شکست سنگینی را علیه کشورهای عربی متحمل کرد به گونه ای که تغییرات شگرفی در اندیشه عربی نسبت به مسایل مبتلا به خاورمیانه ایجاد شد. در سال 2006 نیز حسی آمیخته از نگرانی و ترس ناشی از نفوذ جریان مقاومت در منطقه آمریکاییان را فراگرفت تاجاییکه این حس به عنوان خطری برای منافع آمریکا در منطقه تعبیر شد و بر این اساس اسراییل می بایست طبق معمول به رفع این خطر اقدام می کرد. نتیجه تدارک یک جنگ فراگیر این بار علیه یک گروه کوچک مردمی بود تا به زعم واشنگتن و تل آویو با حذف این گروه حلقه وصل زنجیره مقاومت در منطقه نیزنابود شود. اسراییل این بار نتوانست نقش خود را با وجود تجهیزات به مراتب مدرن تر از سال 1967 ایفا نماید. تل اویو شکست خورد و آمریکا عزم خود را برای عبور از این رژیم جزم کرد.
برای جبران شکست اسراییل و تامین منافع خود، واشنگتن دو گزینه پیش رو داشت:
نخست؛ حضورمستقیم و پرتعداد در منطقه
دوم؛ دسته بندی کشورهای منطقه به تندرو و میانه رو و تقویت جایگاه طیف دوم در مقابل جریان مقاومت
اتفاقات زیر نتیجه راهبرد جدید آمریکا در منطقه خاورمیانه پس از جنگ 33 روزه لبنان بود:
1- افزایش تعداد نظامیان آمریکایی در عراق به رغم مخالفت کنگره این کشور ومحیط دریایی منطقه
2- پیشنهاد مذاکره اسراییل به سوریه با هدف تضعیف محور تهران–دمشق
3- ایجاد درگیری میان گروههای فلسطینی و هدایت آنان برای توافق در مکه با هدف افزایش نقش عربستان در چارچوب سیاست تقسیم بندی کشورها به خوب و بد و تقویت خوبها از دید واشنگتن
4- حوادث لبنان پس از جنگ خصوصا جانبداری از دولت فواد سنیوره در مقابل گروههای معارض دولت و تحولات اخیر اردوگاه نهرالبارد
5- تحولات اخیر غزه و انحلال دولت وحدت ملی و هدایت فتح به سمت تشکیل دولت فلسطینی در کرانه باختری
6- حمایت از اقدامات خرابکارانه برخی گروههای تروریستی در ایران
حوادث فوق در طول یکسال پس از شکست اسراییل در جنگ 33 روزه تماما با هدف تضیف جریان مقاومت و تقویت جریان همسو با غرب در منطقه صورت گرفته است.
بر اساس دسته بندی آمریکاییان عربستان ، مصر، اردن،امارات ، جریان حاکم در لبنان و بخشی از جریان فتح و تشکیلات خودگردان فلسطین شاکله اصلی جریان میانه رو یا معتدل منطقه را تشکیل می دادند و در مقابل ایران، سوریه، دولت عراق ، حزب الله لبنان و جنبشهای جهاد اسلامی و حماس در تعریف آمریکاییان در ردیف جریانهای تندرو یا مقاومت قرار گرفتند.
شکست اسراییل توسط حزب الله به افزایش قدرت و نفوذ جریان مقاومت و ظهور قدرت جدید منطقه ای انجامیده بود و لذا واشنگتن می بایست چاره ای می اندیشید.
حمایت سیاسی و مالی از اقدامات خرابکارانه جریان بعثی ها در عراق در برابردولت نوری المالکی، حمایت از گروههای تروریستی جهت اقدامات خرابکارانه در ایران، حمایت از دولت فواد سنیوره در برابر درخواست گروههای معارض این کشور مبنی بر تشکیل دولت وحدت ملی،
فشار بر حماس در فلسطین با هدف اجبار این جنبش در استفاده از وزیران فتح در کابینه، موافقت با نظارت عربستان در عقد توافق مکه میان دو گروه فلسطینی فتح و حماس با هدف حذف ایران از تحولات فلسطین، پیشنهاد مذاکره میان اسراییل و سوریه با هدف تضعیف محور استراتژیک دمشق- تهران، خلق حادثه اردوگاه فلسطینی نهرالبارد در طرابلس لبنان با هدف تزریق تجهیزات نظامی به سرویسهای امنیتی دولت فواد سنیوره از یک سو و ایجاد فتنه میان فلسطینی ها و لبنانی ها از سوی دیگر و در نهایت انحلال دولت وحدت ملی فلسطین به ریاست حماس با هدف تضعیف این جنبش مجموع اقدامات آمریکا برای جبران نتیجه جنگ 33 روزه لبنان بود.
اینک و در آستانه سالروز شکست اسراییل به دست حزب الله و به رغم اقدامات رنگانگ واشنگتن برای تغییر معادله پس از جنگ اما ابتکار عمل همچنان در دست جریان مقاومت است.
آمریکا در عراق امروز دست نیاز به ایران دراز کرده و خواستار مذاکره با تهران برای خروج از باتلاقی شده است که سه سال پیش پا در آن گذاشت. در فلسطین حماس اگرچه در ابتدا مورد شماتت متحدان منطقه ای فتح همچون مصر و اردن قرار گرفت اما با گذشت چند روز از اقدام ابومازن در انحلال دولت وحدت ملی و سیطره کامل حماس بر غزه آرام آرام مصر و عربستان خواستار گفتگوی فتح و حماس برای برون رفت از بحران کنونی شده اند. به این دلیل که ریاض انحلال دولت وحدت ملی را دهن کجی آشکار به توافق مکه می داند و قاهره نیز وجود یک دولت اسلامی با جریان فکری اخوان المسلمین در مرزهای خود با غزه را نمی پذیرد. ضمن آنکه جریان مورد حمایت این کشورها در فلسطین(فتح) با چند دستگی مواجه شده و بخشی از بدنه این جریان به جریان مقاومت تمایل یافته است. درلبنان نیز گروههای معارض برگهای زیادی برای غلبه بر شرایط موجود دارند. زمزمه تشکیل دولت موازی با دولت فواد سنیوره که با خروج وزرای شیعی و مارونی از مشروعیت ساقط شده است نگرانی های عمیقی برای جریان همسو با غرب بوجود آورده است. ضمن آنکه بر جایگاه حزب الله لبنان بواسطه پیروزی غرور آفرین بر ارتش “اسراییل” در میان گروههای لبنانی افزوده شده است. صف بندی های جدید در درون لبنان موید این نکته است.
از سوی دیگر مخالفت اصولی دمشق با پیشنهاد آمریکا مبنی بر مذاکره با اسراییل نه تنها خللی بر جایگاه منطقه ای این کشور متحمل نکرد که اعتماد به نفس سوری ها را در رویارویی با هرگونه تهاجم احتمالی “اسراییل” به این کشور افزایش داد. سوریه بازگشت منطقه اشغالی جولان به خاک خود را بدون قید و شرطی خواستار است حال آنکه اسراییل به لحاظ موقعیت استراتژیک و امنیتی این منطقه حاضر به بازگرداندن آن به سوری ها نیست.
به این ترتیب آمریکا آرام آرام به سمت پذیرش قدرت جدید منطقه ای گام برمی دارد هرچند که ممکن است این مهم در آینده نزدیک محقق نشود اما او تغيير در محيط ژئو پلتيک منطقه را پذيرفته است.

نظر بدهید