خودباختگی فرهنگی

  چاپ   4 , مرداد , 1386 ساعت 2:01 ب.ظ  

دکتر علی مطهری –
یکی از رمزهای پیروزی انقلاب اسلامی احساس شخصیت و حماسه و اعماد به مکتب در میان ملت ایران بود که به وسیله رهبران این انقلاب خصوصاً رهبر کبیر آن در کالبد این ملت دمیده شد.


از آنجا که علت پدید آورنده یک شی علت نگهدارنده آن نیز هست، برای حفظ و تداوم انقلاب اسلامی باید این احساس را همواره در خود زنده نگاه داریم و از خود باختگی و احساس خود کم بینی در مقابل مکاتب بیگانه بپرهیزیم. انقلاب مشروطه از همین نقطه آسیب دید.
در حالی که توده مردم به رهبری روحانیت و با شعارهای اسلامی انقلاب کردند، پس از پیروزی و طی شدن دوره سختی و فرارسیدن زمان تقسیم غنایم سروکله روشنفکران غرب زده پیدا شد و کم کم این نغمه ساز شد که برای اداره کشور باید از قوانین اساسی و قوانین مدنی اروپا استفاده کنیم و اسلام برای اداره جامعه کافی نیست، و البته کوتاهی روحانیت وقت در ارائه نظام حقوقی، جزایی، حکومتی و اقتصادی اسلام نیز در پیشرفت آن گروه غرب زده بی تاثیر نبوده است، همچنان که ناتمام گذاشتن نهضت مشروطیت توسط روحانیت، نقص دیگری است که محققان تاریخ معاصر برای رهبری روحانیت در انقلاب مشروطه قائل شده اند.
در طول عمر بیست و هشت ساله انقلاب اسلامی ما نیز همواره این خطر از ناحیه دشمنان یا دوستان نادان وجود داشته و به تناوب، نغمه هایی درباره این که برای اداره جامعه باید به آخرین محصول فکر بشر که امروز لیبرال دموکراسی است مراجعه کرد، دین یک مقوله است و زندگی مقوله دیگر، به گوش رسیده است ولی چون رهبری روحانیت در این انقلاب، قوی بوده و روحانیت از اشتباه خود در انقلاب مشروطه درس گرفت و پس از پیروزی، صحنه را خالی نکرد، این نغمه ها هنوز نتوانسته است آسیبی به این انقلاب الهی وارد آورد.
اخیراً آقای مرعشی از اعضای حزب کارگزاران سازندگی گفته اند «اسلام دارای نظام سیاسی و اقتصادی نیست» و در پاسخ به انتقادات وارده عذر بدتر از گناه آورده و گفته اند (به این مضموم) مقصود من این است که اسلام نظام معین سیاسی و نظام معین اقتصادی ندارد، زیرا اگر نظامهای معین سیاسی و اقتصادی می داشت، قابل انطباق بر زمانها و مکانهای مختلف نبود و این یک دین جامع ناقص است.
اشتباه آقای مرعشی این است که به تعبیر شهید آیت الله مطهری ایشان میان «مدار» و «منزل» اشتباه کرده اند. ما معتقدیم که جامعه انسانی به حسب طبیعت خود و به حسب طبیعت کمال جوی انسان و به حکم گرایشهای فطری انسان مانند میل به حقیقت جویی و میل به ابداع و ابتکار، دایماً در حال تکامل و تغییر منزل است و از این منزل و مرحله به منزل و مرحله بالاتر می رود، اما تغییر منازل و مراحل زندگی به معنی تغییر مدار زندگی که به وسیله فطرت انسان ترسیم شده است نیست همچنان که تغییر منازل ستارگان به معنی تغییر مدار حرکت آنها نیست، منازل ستارگان متغییر است اما مدار آنها ثابت است. اگر بنا باشد تغییر و حرکت محض در کار باشد و هیچ گونه ثباتی در کار نباشد به معنی هرج و مرج است، همچنان که اگر ثبات محض باشد و حرکتی در کار نباشد پیشرفت و تکاملی در میان نخواهد بود.
پس این که می گوییم اسلام دارای نظام اقتصادی و نظام سیاسی است، صرف نظام داشتن دلیل بر عدم انطباق آن با شرایط مختلف زمانی و مکانی نیست بلکه این نظامها مداری دارند و منازلی. اصول ثابت آنها به منزله مدار حکمت است و تغییراتی که این اصول به حکم شرایط زمان و مکان در شکل اجرا و نه محتوای خود می پذیرند به منزله منازل حرکت است. مثلاً اینکه یک اسلام شناس جامع الشرایط باید در راس جامعه اسلامی قرار داشته باشد از اجزاء تشکیل دهنده نظام سیاسی اسلام و امری ثابت است، اما این که «مجلس شورا» وجود داشته باشد بستگی به شرایط زمان و مکان دارد. در زمانی و مکانی در اثر شاخه شاخه شدن علوم و پدید آمدن تخصصهای زیاد و به طور کلی تخصصی شدن امور اجتماع نیاز به چنین مجلسی هست و در زمان و مکان دیگری که علم و تمدن هنوز توسعه نیافته است وجود چنین مجلسی در نظام سیاسی اسلام ضروری نیست و این یک امر متغیر است. پس، از جهتی ثبات است و ازجهتی تغییر. همچنین به طور کلی ضرورت حکومت اسلامی برای یک جامعه مسلمان به دلیل این که اسلام دینی است جامع و برخی احکام آن جز در سایه حکومت قابل اجرا نیست امری است ثابت، اما شکل این حکومت بستگی به شرایط زمان و مکان دارد و می تواند متغیر باشد. همین طور این که جامعه اسلامی در مقابل جوامع غیر اسلامی در حکم یک پیکر واحد است و روابط این پیکر یا اعضای این پیکر با آن پیکر بیگانه یا اعضای آن پیکر دارای روابط خاصی است و خداوند راه تسلط برای کافران نسبت به مومنان قرار نداده و مسلمانان نباید تسلط کفار بر خود را بپذیرند یک امر ثابت است و اما شکل این روابط به حسب شرایط زمان و مکان می تواند متغیر می باشد.
در باب اقتصاد نیز مسئله از همین قرار است. در اسلام اصول اقتصادی ثابتی در کار است، اما شکل اجرای آن می تواند به حسب شرایط زمان و مکان متغیر باشد. مثلاً این که درآمد از طریق اغراء به جهل و تثبیت جهالت مردم و تحکیم عقاید سخیف و خرافی نظیر بت فروشی و صلیب فروشی ممنوع است یا تحصیل درآمد از طریق اغفال و اضلال مانند بیع کتب ضلال حرام است و یا بیع سلاح به دشمنان دین ممنوع است، از ثابتات نظام اقتصادی اسلام و به منزله مدار است اما این که از بانک یا بیمه استفاده کنیم از متغیرات و مربوط به شرایط زمان و مکان بوده و در حکم منزل است. پس متغیر بودن شکل اجرای احکام اقتصادی اسلام به معنی فقدان نظام اقتصادی نیست بلکه نظام اقتصلادی اسلام از جنبه اصول و محتوای خود امری ثابت است و از نظر شکل اجرا می تواند متغیر باشد.
البته نکته ای هست و آن اینکه فرق است میان اقتصاد برنامه ای و اقتصاد علمی. اقتصاد برنامه ای و به عبارت دیگر برنامه اقتصادی قطعاً در مکاتب مختلف متفاوت است و اسلامی و غیر اسلامی دارد اما اقتصاد علمی که شامل آمارها و روابط ضروری ریاضی میان شاخصهای اقتصادی است در مکاتب مختلف یکسان است و اسلامی و غیر اسلامی ندارد. مثلاً اینکه تحصیل درآمد از راه تولید یا خرید و فروش و مبادله موادی که استعمال آنها برای بشر زیان دارد و یا فایده ای ندارد و از نوع هوسهای کودکانه است چه حکمی دارد، مربوط به اقتصاد برنامه ای است و نظر اقتصاد اسلامی و غیر اسلامی در آن متفاوت است و اینکه رابطه عرضه و تقاضا با قمیت کالا چیست، مربوط به اقتصاد علمی است و اسلامی و غیر اسلامی ندارد و معمولا نظامهای اقتصادی مختلف درباره آن حکم واحد دارند.
اگر حسن ظن داشته باشیم و حمل به صحت کنیم می توانیم مقصود آقای مرعشی از این که «اسلام دارای نظام اقتصادی نیست» را به چنین مطلبی حمل نماییم.
حال سوال این است که چرا افرادی با چنین افکاری سالها در پستهای حساس نظام جمهوری اسلامی مسوولیت داشته اند؟ امیدواریم مسوولان در انتصابات خود بیشتر، افکار افراد را مورد توجه قرار دهند و نه روابط حزبی و گروهی و احیانا فامیلی.
سخن را با کلام استاد شهید مطهری در پاسخ کسانی که گفته اند «زندگی به طور کلی یک مسئله است و دین مسئله دیگر، دین را نباید با مسایل زندگی مخلوط کرد» پایان می دهیم. ایشان می فرمایند: این اشخاص اشتباه اولشان این است که مسایل زندگی را مجرد فرض می کنند. خیر، زندگی یک واحد و همه شئونش توام با یکدیگر است. صلاح و فساد در هر یک از شئون زندگی در سایر شئون موثر است. ممکن نیست اجتماعی مثلاً فرهنگ یا سیاست یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد اما دینش درست باشد و برعکس. اگر فرض کنیم دین، تنها رفتن به مسحد و کلیسا و نماز خواندن و روزه گرفتن است ممکن است کسی ادعا کند مسئله دین از سایر مسایل مجزاست، ولی این مطلب فرضاً درباره مسیحیت صادق باشد درباره اسلام صادق نیست.

نظر بدهید